شبی که خبر رفتن مادر را شنیدم
این سه رباعی را نوشته ام
اکنون که قصد دارم این وبلاگ را به نام چیمه رود
بازکنم مناسب می بینم که این چند خط را با یاد او
در اینجا روی این صفحات قرار دهم
در سوگ مادر
ای مـام شنیــدم که ز دنیــــا رفتــی
بی مـا بودی بســی و بی مــا رفتی
سی ســال نگــاه ِ انتظــارت بر در
می گفت :« بیــــا !» ، نیامدم تا رفتی !ـ
***
بعد از تو محبّت از که تعلیم کنم ؟
وآن مِهــر ِ تو را چگونه ترسیم کنم ؟
من مانده ام و جهان ِ تنهایی ِ من !ـ
ای مام ، غم ِ تو با که تقسیم کنم؟
***
بانگی نرسد که در صدایت جویم
خوابیم نه تا به خواب هایت جویم
گم کردهء سی سالهء هم بودستیم
زین بعد بگو که در کجایت جویم؟